به نام خدا
سلام؛
میخوام با "مثلاً" شروع کنم.
:: مثلاً میگیم "نمایشگاه قرآن"!
اصن یه ماه رمضونه و یه نمایشگاه قرآن.
خب به معنای واژهها دقت نمیکنیم چرا؟ مگه "قرآن" رو میشه به نمایش گذاشت که اونو در "گاهِ" (مکانِ) "به تماشا گذاشتن" قرارش بدیم؟! مگه تماشاکردنیه قرآن؟
وقتی هدفِ کارمون واسه خودمونم مجهوله، اینجوری میشه.
:: مثلاً وسط ماه مبارک، "جشنوارهی غذا" برگزار میکنیم. اونم در طول روز، اونم وسط چهارباغِ اصفهان که قشنگ محل تردّد باشه.
خب یا نمیفهمیم "جشنوارهی غذا" چیه، یا نمیفهمیم "ماه رمضون" چیه، یا هر دووانه.
شهردار محترم؛
جشنوارهی غذا، یه گِردِ هَم آیی است برای معرّفی غذاها، شیرینیها، نوشیدنیهای مختلف، و سایر وابستگان. آیا خوردنیها رو میشه با تماشا کردن و بو کردن و رد شدن معرفی کرد؟! خوردنی رو باید چشید دیگه. خیلی موضوع دور از ذهن و پیچیدهایه؟! وسط روز که ملّت روزهاند، جشنوارهی غذا چه محلّی از اعراب داره؟! :)
زشته دیگه! باید به آدم بگن؟
یه کوچولو فکر کنیم، هم ورزش ذهنه، هم خروجیهای معقول و طبیعی نشون میدیم، مضحکهی ملّت نمیشیم.
تو ناف اروپا مسلمونا تو ماه مبارک، کنار تنها مسجد شهر جشنوارههای رنگارنگ غذا و شیرینی برگزار میکنن، از اذان مغرب تا پاسی از نیمهشب. کلّی هم مسلمون و غیر مسلمون کیف میکنن. هم تبلیغ آیینه، هم تبلیغ فرهنگه، هم رفاقت و همدلی شکل میگیره ...
یه خورده جمهوری اسلامی باشیم دیگه! اَه!
:: مثلاً مسئول باید مُدیر باشه و مُدیر باید تدبیر داشته باشه.
اصن مدیرِ بیتدبیر هم مگه میشه؟
بععععله که میشه! مدیر داشتیم دو سال مدارسو به زور بسته و بچهها رو منزوی و خانوادهها رو بیچاره و رشد علمی کشورو نابود کرده، بعد درست بعد از تعطیلات نوروزی که سفرهای افسارگسیختهی ملّت و تهدید کرونا، همه رو به وحشت انداخته، یهو چماق برداشته که باید مدارس حضوری شه. چنان به جان مدارس و اولیا افتاده و چنان نفرت و استیصالی ایجاد کرده که باید تو تاریخ ثبت شه!
حالا اینکه خوبه!
مدیر داشتیم تو عجیب و غریبترین آلودگیِ هوای ممکن، که عقلاً باید دستور تخلیهی شهرو بده، دستور داده ادارات و مدارس باز باشن!
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود! چپ رفتیم کرونا بود، راست رفتیم خوردیم به سرخک (تو چی میگی دیگه؟!)، از بالا هم که علی برکت الله، باران بیکفایتی مسئولان بر سرمون میباره.
.............................
پ.ن.
:: مثلاً "آدم" باید زنده باشه. آدمِ زنده، از خودش عکسالعمل نشون میده. اونکه هر بلایی سرش بیارن، کلُهی مبارکو میندازه پایین و صداشم درنمیاد، نشاید که نامش نهند آدمی! مسئول در خدمت مردمه نه مردم بردهی مسئول.
:: مثلاً گاهی آدم میبینه این حرف، حقّه، اونم حقّه. مثلاً اگه از منظر وزیر آموزش و پرورش نگاه کنی، افت تحصیلی جامعه نگرانکننده است، ولی وزیر بهداشت هم حق میگه. مدارس هم حق دارن تابع مقررات باشن، اولیا هم حق دارن نگران بچهها باشن. خب حق تو حق شد که! زمانی که به تزاحم حقوق مبتلا میشیم، باید اهمّ و مهم کنیم. وقتی بین سلامتی و آموزش، تزاحمی وجود داره، خب بدیهیه که اولویت با سلامتیه. نمیشه مثلاً سلامتی ملُتو به خطر نندازیم و با تدبیر درست، شرایط آموزش سالم و مناسب و مفید رو فراهم کنیم که شاهد افت تحصیلی هم نباشیم؟!
:: مثلاً همینجوری پیش بریم، قابلیت اینو دارم که تا دو روز بنویسم مثلاً. بلکه هم بیشتر. روزگارِ انفجارِ مثاله :)
بازدید امروز: 113
بازدید دیروز: 117
کل بازدیدها: 584901